دعا کن گندمت آرد شود!
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایرکیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.» ˙·٠• هـــــــــمه چـــــــــی از داستانك•٠·˙...
ما را در سایت ˙·٠• هـــــــــمه چـــــــــی از داستانك•٠·˙ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : فرشيد farshiddastanak بازدید : 234 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1391 ساعت: 1:38