خوك وگاو

ساخت وبلاگ
خوک و گاو مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید: نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند. کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم. خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز توبه نیکی سخن می گویند و تصورمی کنند تو خیلی بخشنده هستی.زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی. اما در مورد من چی؟... من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از منخوشش نمی آید. علتش چیست؟ می دانی جواب گاو چه بود؟ جوابش این بود: شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم" ˙·٠• هـــــــــمه چـــــــــی از داستانك•٠·˙...
ما را در سایت ˙·٠• هـــــــــمه چـــــــــی از داستانك•٠·˙ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرشيد farshiddastanak بازدید : 210 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1391 ساعت: 1:49